دیدم...به!عجب چیدمانی!!!!...از بچه های پرسیدم جای من کجاس؟...گفتن بفرمایید ردیف دوم بغل دیوار!...بعدهم صندلی اول ردیف برداشتم چون صندلی خودم دسته اش کج بود...داشتم با خیال راحت برمیداشتم و جاشو عوض میکردم که صاحابش رسید!!!
و اون صاحاب کسی نبود جز....:
نگار خودمون!...
بنده با خیال راحت کارمو داشتم انجام میدادم ... و نگار داشت میپوکید!!!!(هه هه هه)
آخرهم کار خودمو کردم صندلیو عوض کردم و نگار صداش در اومد که دیروز این صندلی رو پدرم در اومد خط خطی های روشو پاک کنم!!!!!!!....
وبنده توی دلم کلی حال کردم!!...
...وقتی اومدیم سرکلاس نگار که میخاست کنار کیمیا باشه فکرکرد اینکه اون آخر ردیف نشسته تقصیر منه و حالا...بیا و درست کن!
حالا هی بگو دخترم...همشاگردی...بینا..."..." بابا تقصیر من نبود...واسه من قیافه میگیره،روشومیکنه اونور...اَه...
منم زدم به سیم آخر گفتم به من هیچ ربطی نداره...و ....
آره...این ریفیق ما...آره...!
...
_____________________________________________________________________________________
پ.ن:البته این ریفیق ما همیشه این جوری نیست...فقط وقتایی که حالش بده اینجوریاس...ما معمولا به دل نمبگبریم!!